سلیمانا از این خرمن،فقط یک خوشه می خواهم . . .
- ۰ نظر
- ۲۰ اسفند ۹۷ ، ۲۲:۵۳
برف ؛ بارون ؛ شبنم ؛ سرما ؛ مه ؛ یخبندونی ؛ تگرگ و . . .
زمستون امسال همه چیز داشت
بعد از بیست سال خشکسالی،شهرمون دوباره حس و حال خوبی رو به خودش گرفته
و ما به شوقِ آرزوها،به استقبال زیباترین بهار خواهیم رفت
امیدوارم اهالیِ خضری دشت بیاض در پسِ این زمستان قشنگ،شاهدِ شکفته شدنِ گل آرزوهاشون باشن " ان شاء الله "
وقتی بر فراز سیاهکوه به حرکت در می آیی
هیچ کس تو رو نمی بینه ولی تو همه ی دنیا رو می بینی
اگه کمی سخت کوش باشی میتونی این رؤیای فوق العاده رو تجربه کنی
به بالای قلّه که می رسی همۀ نا خوشی ها دفن میشن
تو می مونی و یک دنیا خوشبختی
روی این قلّۀ دوست داشتنی میتونی به راحتی فریاد بزنی و در خلوتِ طبیعت بالا و پایین بپری
اونجا میتونی رقص نور خورشید رو از نگاهِ بهتری تجربه کنی
سیاه کوه منظره ای دل انگیز و لذّت بخش داره و قرار گرفتن اون در پس زمینۀ خضری دشت بیاض،چشم اندازِ زیبایی رو ترسیم کرده که
با تماشای اون میتونی قدرت و شکوهِ طبیعت رو به زیبایی احساس کنی . . .
این سنّتِ قدیمی،بخاطر رویش علف و سبزه در آستانۀ عید نوروز "علفه" نامیده شده ؛
در این روزِ باشکوه،یادِ عزیزانی رو که در طی سال از دست داده ایم گرامی داشته و مراسم ختم و یادبود اونا به صورت جمعی در
مسجد امام حسین(ع) برگزار میشه . . .
عصر همون روز،همشهریان با سوزاندنِ مشک و عنبر،افروختن شمع و چراغ و بردن سبزه بر سرِ مزارِ درگذشتگان،زمینۀ خوشحالی اموات رو
فراهم می کنن ؛
فکر تأسیس انجمنِ مردم نهادِ غیر سیاسیِ غیر انتفاعی و غیر دولتی در منطقه نیم بلوک قاینات،از سالیان قبل
در میان نخبگان و دلسوزان منطقه وجود داشته و هر چند گاهی هم گردهمایی هایی داشته ولی هیچ وقت منسجم و
پیوسته و سازمان یافته اقدام موثری صورت نگرفته تا اینکه در سال 1395،با تشکیل چندین جلسه در محلِّ منزل آقای
مهندس محمّد حسین جهانبخش،منزل حاج اسماعیل حیدرزاده،دفتر آقای محمّد حسین توکلی کارشک،
دفتر آقای مهندس حسین بسکابادی و دفتر کار آقای حاج محمّد رستمی،تصمیمات بسیار مفیدی در خصوص تاسیسِ
(( انجمن
همیاران منطقه نیم بلوک قاینات )) اتخاذ می گردد . . .
مهمترین تصمیمات این جلسات :
1- تصویب اساسنامه انجمن با مطالعات بسیار و با پشتکار اقای دکتر طاهری
2- شناسایی قابلیّتهای انسانی منطقه در سراسر کشور
3- عضو گیری با تکیه بر اینکه از کل منطقه و روستاها در انجمن حضور داشته باشند
4- سعی در جهت توسعه فرهنگی - اجتماعی - سیاسی
و اقتصادی منطقه "
برگرفته از وبسایتِ " دیدار دیار بسکاباد "
امید همچون پرنده ای خوش بال و پر،در قلب خضری دشت بیاض لانه گزیده
بدون گفتن هیچ کلمه ای مدام آواز می خونه
و این آواز های قشنگ
هیچ گاه متوقف نخواهد شد
احساس های مثبتِ زیادی در لا به لای این آوازها نهفته شده
آوازه های امید،ستون شهرمونن
ما با اشتیاقِ خودمون می تونیم این امید رو پُرفروغ تر جلوه بدیم
ظرفیّت های شهرمون شگفت انگیزه
انرژی لازم در دل جوونای شهر وجود داره
یقین داشته باشین ما مقصدِ ارزشمندی رو پیش رو داریم
ما لحظه های سختی رو پشتِ سر گذاشتیم، چون
خیلی وقتا درک نشدیم
ما باید بی دلیل شاد باشیم ، چون یه روزی
هجمه ی مشکلات،ما رو به زیباترین شکل در خواهد آوُرد
خضری دشت بیاض،چیزای زیادی برای دوست داشتن داره
به اونا تکیه کنین
ما نباید در دریای موسی غرق بشیم
پنجره های امید رو به سوی روشنیِ بهار باز کنین
بزرگترین معجزه ها منتظر ماست
از فردا قاصدک های امید رو به آسمون بسپاریم
معجزه ها رو درو خواهیم کرد
سال گذشته با پیگیری های مهندس گلچین،همکاری مهندس اسماعیلی و همّت بچّه های انجمن جوانان خضری
حدود 1000اصله نهال(سنجد،کاج و توت) در حاشیه جادّۀ منتهی به باغ دهنه کاشته شد . . .
هر چند آبیاری این نهال ها کمی سخت به نظر می رسید ولی با جدیّتِ بچّه های انجمن و به لطف الهی،نهال ها به
نحو مطلوب آبیاری شدن واز این تعداد نهال،بجز 50خطا بقیّه یه سال از عمرشون رو به سلامتی پشت سر گذاشتن و ان شاالله عید نوروز
شاهدِ طراوت و جوانه های تازۀ این درختان خواهیم بود . . .
و در ادامۀ همین کار قشنگ ،
صبح امرور هم هرچند سرمای هوا شدیدتر شده بود ولی صبحانۀ سبحان و عشقِ صادق،حال و هوای بچّه ها رو گرم و گرمتر می کرد و
به کمک امام زمان(عج) تا عصر حدود 600 اصله نهال(کاج،سنجد،توت و عرعر) در همسایگی درختان پارسال در دلِ زمین کاشته شد . . .
در میان صحنه های زیبای نهالکاری،یک تصویر ذهن ما رو به خودش مشغول کرد و باعث ناراحتی بچّه ها شد و اون،صحنۀ چریدن گوسفندان در
داخل باغ دهنه بود که امیدواریم با همّت مسئولین مربوطه،ضمن جلوگیری از این اتّفاقات زشت،دوباره شاهد نشاط وشادابیِ باغ دهنه باشیم ؛
" از سرکار خانم سدیدی هم بابت انعکاس اخبار در شبکه خاوران صمیمانه سپاسگزاریم "
متاسفانه حسادت و تنگ نظری در سطح شهرستان قاینات ار قدیم الایام مرسوم بوده و به همین دلیله که همواره یک تیتر از
رسانه های کاغذی و مجازیِ شهرستان به اختلافات موجود بین مسئولین قاین اختصاص داده میشه . . .
دوستانِ شهرستان،در حالی از اختلافات در بخش نیمبلوک سخن به میون میارن که هنوز بعد از گذشت سالها نتونستن نام واحدی
برای شهرستان قاینات انتخاب کنن و اگه به نامه های ادارت مختلف شهرستان نگاهی بیندازیم با اسامی مختلفی مواجه خواهیم شد :
شهرستان قاین،قائن،قاینات یا قائنات . . .
وقتی دکتر کهن ترابی در سخنرانی های خودش بارها از خضری دشت بیاض به عنوان دروازه تمدّن خراسان جنوبی یاد می کرد برخی از مسئولین
این گفته رو به سُخره میگرفتن و تحمّلِ این جملات برای اونا خیلی سخت به نظر می رسید . . .
زمانیکه حضرت حجه الاسلام عبادی به خضری دشت بیاض تشریف آوردن و با استقبال بی سابقۀ اهالی روبرو شدن بارها از شکوه،عظمت و
فرهنگ بالای این خطه سخن به میون آوردن و دوستان صدا وسیمای خراسان جنوبی هم در تایید گفته های حجه الاسلام عبادی بارها
تصاویر استقبال رو تجزیه و تحلیل کردن . . .
در اینکه خضری دشت بیاض یک مهرۀ توانمند برای خراسان جنوبی محسوب میشه کوچکترین تردیدی نیست و روز به روز بر شهرت و
محبوبیّت شهر عزیزمون افزوده میشه و این پتانسیلِ خدادای انکار شدنی نیست ؛
حسودانِ این سرزمین مقدّس برای همیشه باید در آتش حسادت بسوزن تا کور بشن
جوونای شهر آرزوها اونقدر برای شهرشون ارزش قائلن که عشق و تعصّب اونا رو با هیچ مقیاسی نمیشه اندازه گرفت و
این ثروت،بالاترین موهبتیه که خداوندمتعال به شهرمون عطا فرموده ؛
شهر ما نیازی به ارتقاء نداره و گذشت زمان به همه ثابت خواهد کرد که قدرت معنوی ما از هر قدرتی برتر و مستحکم تره ؛
خیلی دور نیست ؛ به حمد و قوّه الهی ؛ بزودی شهر آرزوها همچون نگینی بر تارک خراسان جنوبی خودنمایی خواهد کرد /.
قدمهای امام عصر(عج) و فرشتگان درگاه،همواره در شهر دیده میشه و نیازی نیست دنبال ردّ پای منافقین و جاه طلبان راه بیفتیم ؛
خضری دشت بیاض بزرگان زیادی رو در دل خودش پرورش داده ولی علی رغم موقعیّت های سیاسی خاصی که داشتن همیشه به خدا
پناه بردن و از لذّات دنیوی فاصله گرفته اند ؛ خیرِ شهرشون رو از خدا خواستن نه ناخدا
ولی
قهرمان بخاطر دنیا و پست ومقامِ خودش نذاشت که ما ارتقاء پیدا کنیم
موسی آرامش دنیای خودش رو به آخرت ترجیح داد و با بهانه های مختلف،در مقابلِ ارتقاء ما مقاومت کرد
اون دو نفر هم که تاوان اشتباهات خودشون رو به خوبی پس دادن و الان نادم و پشیمونن ؛
به تاریخ نگاه کن . . . نگاه کن
از همین وبگاه خواهم نوشت : آیندۀ کسانی که با فتنه های خودشون در مقابلِ رشدِ خضری دشت بیاضِ مظلوم و محروم
ایستادگی می کنن چگونه رقم خواهد خورد . . .
به فرشته ها ایمان داشته باش و
به خدایی که در همین نزدیکیست
یه نگاه به مخالفانِ ارتقاء خضری دشت بیاض بینداز : یکی دنبال گرفتن امتیاز برای خودشه که کارخونه راه اندازی کنه /به زودی/!
یکی اونقدر غرقِ جمع آوری ثروت نامشروع شده که فک میکنه همۀ مسئولین کشور رو با پول میتونه بخره ؛!
به امام زمان(عج)سوگند می خورم که تاوان سختی رو هم در این دنیا پس خواهند داد و هم در آخرت ؛
نگاهی به فرزندان حاج آقای اصفهانی بینداز ؛ هیچ کسی در قاین پشت سرشون حرف نمیزنه " با ایمان و مخلص"
نگاهی هم به زندگی ....... بینداز /همواره اون رو نفرین و لعنت میفرستن و بزودی اون هم به درک واصل خواهد شد (ان شاالله)
اهالی خضری دشت بیاض با خدای خودشون عاشقی می کنن ؛
از رهبرشون آرامش می گیرن
دنبال یه لقمه نون حلال
نون گندم
ادّعایی هم ندارن
و چشم به پاداش الهی دوخته اند . . .
یا حقّو خرامان خرامان بر شاخسارِ آرزو تکیه زدیم
جویبارِ سادۀ خضری دشت بیاض،هنوز دل می زند . . .
بر لبانش اندیشه های خروشان
و در نگاهش،سپیدۀ تنهایی
گاهی در تالارِ دل،جشنِ باران و گاهی . . . آرامِ . . . آرام . . .
نمی دانیم به کدامین گناه ؛ در بندیم
دل سپرده ایم به شرشر باران و خش خش برگِ درختان
هنوز رایحۀ خانه های کاهگلی را می فهمیم
سادۀ سادۀ . . . ساده
از موسیقیِ طغیان موسی به امان آمده ایم
فرهاد،چرا . . . ؟
بر فرازِ شاخه های درهمِ آرزوها به نظاره نشسته ایم
شاید امسال و شاید . . . هیچ زمان دیگری
امسال چشم های ما به رونقِ آسمان روشن شد
و ظاهراً در میانِ رونق باران،ردِّ پای آرزو را گم کرده ایم
از شقایق های اطرافِ برکه سراغش را گرفتیم
گفتند به جُرمِ صداقت زمین گیرش کرده اند
حتماً از انتظار خسته شده اید
گفتیم نه ؛ هنوز می توان ادامه داد
موسی که خودش را هم نمی فهمد
ما به خیرخواهیِ آسمان دل داده ایم
دیدگانِ معصومِ ما روزی روشن خواهد شد . . .
منتظر می مانیم
تا مهدی (عج)
لشکر گاه خضری پس از سالها تشنگی،رنگ و رویش کمی تازه تر به نظر می رسید
جویبارهای مهرش بر چشمه های مردانشاه تکیه زده و احساسِ عطراگین و دلنشینِ سال های دورِ دامنه اش،دوباره برگشته بود . . .
ماهی های کوچک و همیشه همراهِ رود،بعد از چندین سال دوباره مسحورِ آب های شفاف و زلال برکه شده بودن
سرگاه خضری،از تازگیِ طبیعت به وجد اومده و نگاهش رو به به تماشای ابرای بارونیِ آسمون دوخته بود
همه چیز برای خضری تازگی داشت
آبِ کوه خیلی سالها چند شاخه نشده بود . . .
تا حوالیِ صبح و در بحبوحۀ تولّدِ ستاره ها،همۀ بیل ها و چکمه ها مشغولِ آبگیری شده بودن
درختانِ توتِ پشتِ جو از خوابِ زمستونی بیدار شده و به استقبالِ شادمانیِ آبِ کوه نشسته بودن هر چند که تعدادشون خیلی اندک بود
آب بارون از دلِ کوچه باغهای خضری می گذشت و بر مزارِ درختانِ خشکیدۀ زمان جاری می شد ؛
برای لحظاتی،غم و اندوه بر پیکرۀ جویبار محسوس شده بود ولی با تمامِ وجود،داشت خودش رو به باغاتِ جوان شدۀ سال های اخیر می رسوند
زیر دوغار ؛ همچون پنجره ای رو به بهار می درخشید و آبِ کوه بهترین هدیه ای بود که آفریدگارِ بارون به او بخشیده بود . . .
خدایا شکرت
یا ارحم الراحمین . . .
مردی از تبارِ باران
همچون رحمت بر اهالی خضری دشت بیاض جاری شد . . .
نگاهش لبریز از ذوق و قریحه و احساسِ لطیفش بر همۀ شهر " محسوس . . .
به سبکی متفاوت
گاهی چون ابر بهار و گاهی چون باد خزان
ظاهرآً دردهای کهنۀ شهر،با هنرهایش به فراموشی سپرده شده
جنبۀ ناشناخته ای از انقلاب،رهبری و امامت رو با خودش به فضای تشنۀ شهر آورده ؛
برای ایده های ذهنش احترام خاصی قائله و
همین موضوع بچّه های انجمن رو بهش نزدیک و نزدیکتر کرده
بچّه هایی که در مسیرِ عاشقانۀ خودشون نمی شکنن و بی هیچ چشمداشتی برتاریکیِ های شهر می تابند
و حالا همراه با حاجی
پس از نمایشگاهِ نگینِ آفرینش
" نمایشگاه نسیمِ بهشت . . . "