رنگین کمانِ خاطره ها در زیرِ بارونِ خضری دشت بیاض
وقتی بارون میاد
تمومِ دلتنگیامو به خاطره های پاییز می سپارم و خودمو تا انتهایِ نسیمِ بارش در طراوت جلگه های زیبای خضری دشت بیاض
رها می سازم . . .
وقتی بارون میاد
بوسۀ قطره های زلالِ بارون بر گونۀ بوته هایی که هنوز خاطرات بهار رو فراموش نکرده اند دریایی از آرامش و نشاط رو برام به ارمغان میاره ؛
زمینِ خیس خوردۀ اطرافِ باغ دهنه لبریز از عطرِ تِرِخ و تلخه میشه و میتونم دنیایی از سادگی ها و لذّاتِ گذشته رو در گوشه گوشۀ اون
تجربه کنم . . .
بوی آبِ کوه که کاملاً گِلوک شده در مشامم خودنمایی می کنه و من رو تا نهایتِ قصّۀ گذشتۀ شهر پرواز میده . . .
پس تو هم با بارون باش و طعمِ این رحمتِ بیکران الهی رو زیباتر از گذشته مزمزه کن
بارونی باش
چه تنها و چه با دوست . . .
هر قدم از خاکِ بارون خورده خضری دشت بیاض میتونه یک سفرِ بکر رو برات رقم بزنه ؛
- ۰ نظر
- ۳۰ آبان ۹۸ ، ۱۸:۳۴