پنجرۀ شهرآرزوها رو به روی پاییز باز کنیم . . .
آبانِ خضری دشت بیاض هم تموم شد و زیبایی های رنگ رنگِ درختاش چندین برابر . . .
درختاش دارن رنگ عوض میکنن و لباسی میپوشن به رنگ خورشید ؛
به راستی که چه فصل زیبایی . . .
فصل انار،زعفرون،عناب و فصل بارون
نم نمِ باروناش،عطرِ عاشقی رو برای شهرآرزوها رقم میزنه ؛ مثلِ زنجیرۀ برگها بر دلِ درختان ؛
صبحِ زودش گاهی مه می گیره و میشه پنجره ها رو باز کرد و نسیمِ دل انگیزِش رو استشمام کرد ؛
شهر آرزوهای من ، چقدر پاییزت قشنگ و دوست داشتنیه ؛ دوست دارم هوای تو رو هر صبحگاه بغل کنم و به آغوش بکشم . . .
همیشه عابرِ پیادۀ کوچه های خوش چهرۀ تو هستم و تو رو مرور می کنم از شروعِ یک عاشقانۀ خاص ؛
از وقتی دوست داشتنت رو توی رگهام حس کردم،جورِ دیگه ای زنده موندم و جورِ دیگه ای به جمالت چشم دوختم ؛
توی این پاییزِ خوش رنگ ، رگبارِ آرزوهای قشنگ رو برات آرزومندم ؛ شهر آرزوهای من
- ۰۱/۰۸/۳۰