میخوام برم تو کوچه ها ، سپنجِ شادی دود کنم
بلبلِ شهرآرزو ، آوازِ عاشقی بخون
اسبِ سفیدِ آرزو ، داره میاد نعره کشون
فرشته ها دارن میان ، از انتهای آسمون
بارونا بوسه میزنن ، به گونۀ رنگین کمون
میخوام برم به کوچه ها ، سپنجِ شادی دود کنم
خودم رو توی باغچه ها ، قناری وانمود کنم
برم برای مورچه ها ، دونۀ گندم بپاشم
تو دریای مهرِ خدا ، ساده وبی ادّعا شم
گنجشکک اشی مشی ، بیا رو بومِ ما بشین
گربه سیاهِ قصّه مون ، دیگه نمیکنه کمین
چه رعد و برقی میزنه ، نوربارونه سمتِ خدا
کودکِ آرزوی من ، باز شده هادی و هدی
حنـا دیگه تو مزرعه ، نباد که نوکری کنه
کـوزِت دیگه دل نداره ، تکیه به هر خری کنه
خدا خودش مهربونه ، می گیره حقّ شهرمو
یه روزی نوبتِ منه ، تا که بریزم زهرمو
از شهرِ ما تا آرزو ، فک نکنی یه کم راهه
فاصله از روز شروع ، حدودِ شصت و شش ماهه...!!!
اونیکه حقّ ما رو خورد ، چهرش داره سیاه میشه
یعنی شبیه باطنش ، از آدما جدا میشه
مردمِ خضری عاشقن ، عاشقِ رؤیایِ قشنگ
اون میره از دنیا یه روز ، قلبش شده سیاه و سنگ
رهبر ما الهیه ، خالص و صاف و مهربون
اونکه نداره این صفات ، یه روز میشه خوار و زبون
- ۹۸/۰۹/۰۵