* آب را گل نکنیم ؛ مردمانِ سَرِرود آب را می فهمند
آسمان . . .
من میخوام یک سفرِ ، "بی حاشیه" داشته باشم
واسه این از پشتِ بوم ، باید تا ابرا "رها" شم
تو زمین ، آدما حرمت ندارن واسهٔ "آب"
دشتِ ما رو ، با ندونم کاریا کردن "خراب"
من میخوام با ابر و بارون ، خودمو "آشتی" بدم
به اونا که تشنه ان ، یه "شیرِ پاکتی"بدم
به بارون بگم که نامِ شیرِ ما ، "نیمبلوکه"
واسه این شیر ، کفِ دستِ دامدارامون "چروکه"
کنار ابر بشینم ، "اشکمو" جاری بکنم
هوای "دلم" رو اندکی بهاری بکنم
بش بگم خوش بحالت ، فاصله داری از "زمین"
اینجا آدما همش "دروغ" میگن ، فقط همین
سیاست چیره شده ، به "دین" و دنیای همه
واسهٔ نونِ حلال ، پشتِ کشاورزا "خَمِه"
خوش بحالِ تو ، که با "ستاره ها" حال می کنی
پیشِ خورشیدِ "عدالت" ، رفع اشکال می کنی
ما که اینجا زندگیمون شده "حرص خوردن" و بس
واسمون "حرمتی" نیست ، اندازه یک دونه عدس
هر بلایی که میخوان ، در میارن رو سرِ ما
مونده که فردا بیان ، سراغِ گاو و خرِ ما
آهنا رو می کارن توی زمین ، "جایِ درخت"
دیگه فردا رو زمین ، "نفس کشیدن" میشه سخت
تازه چند سالِ دیگه ، زمین میشه "تشنهٔ آب"
آره اینجا زمینه ، با آدمای "بی صواب"
"خضری و دشتِ بیاض" ، میخواد بیاد تو کهکشون
شاید اینجا باشه از "خداشناسی" یه نشون
من میخوام با "ستاره" ، لحظه ای خلوت بکنم
از زمین و "آدماش" ، اندکی صحبت بکنم
من میخوام ، دلم رو "تاب بازی" بدم روی هوا
به نسیم بگم ، زمین نداره "گوشِ شنوا"
همه چیز اینجا شده ، "دوز و کلک های درشت"
هر کسی حرف بزنه ، روی سرش خورده یه "مشت"
من میخوام پیش خدا ، بگم چرا "دنیا" رو داد ؟
توی دنیا ، خوشه اون کسی که دوره از "سواد"
هرکسی بفهمه چیزی ، "غصّه هاش" زیادتره
خوش بحالِ اون کسی که ، زندگیش رویِ "خره" . . .
- ۹۷/۰۹/۰۸