پنجرۀ دلتنگی رو باز کن و چشمانت رو به زیبایی ترنم باران بسپار .
در روزهایی که هوای دلِ خضری دشت بیاض،سرد و بی روح بود و
ثانیه های نا امیدی در لابلای کوچه های خاطرات پرسه می زد . . .
در روزهایی که صدای زمینِ شهر آرزوها از بی مهریِ آسمونش دراومده بود و سکوتی به پهنای
خشکسالی های اخیر بر جغرافیایِ ما حاکم شده بود . . .
و در میانِ دلتنگی های برف و بارون ،
ناگهان آسمونِ شهر ابری شد ؛
بارونی از جنسِ رزّاق ، غفور ، واسع و محیی با شدّتِ هر چه تمومتر دشتِ تشنۀ شهرآرزوها رو سیراب کرد ؛
رحمتِ الهی با چشم پوشی از همۀ گناهانمون شاملِ حالِمون شد و خداوند به ما نشون داد که
اونیکه عوض شده " ما " هستیم نه آسمون و نه ابر و نه رحمت .
ان شاالله دوباره حالِ دلامون بیشتر رنگ خدایی به خودش بگیره تا دیگه شاهدِ دلتنگی های زمین و آسمون نباشیم .
خدایا ؛ بیشتر از همیشه بیادت هستیم و دوستت داریم ؛
- ۰ نظر
- ۲۷ آبان ۰۰ ، ۱۹:۴۸