یا ملک الموت ؛ به شفاعتِ شعبان،او را عزیز دار . . .
حسن خسروی خضری (شهرآرزوها) | پنجشنبه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۸، ۱۰:۳۵ ب.ظ
هر چند که سهمِ بزرگی از خاطرات خضری رو به ارث برده بود
هر چند که تمومِ کوچه های شهر به نگاه ها و ژستِ خاصّش عادت کرده بودن
امّا این روزا حال و روزِ خوبی نداشت
برای دیدنِ یک صبح امید،شب های گرمِ تابستون و سردِ زمستون رو در دلِ شهر می گشت
همۀ خیابونای شهر بوی حسین گرفته بود
یه روز بهش گفتم چه آرزویی داری حسین جان ؛ گفت : دلم برای پسرم تنگ شده و اشک در چشماش جاری شد . . .
اهالیِ شهر به خوبی معرفتِ حسین رو درک کرده بودن
او کیف پولی رو که مبلغ 500هزار تومن وجه نقد داشت در حاشیه تفرّجگاه پیدا می کنه ولی در عینِ نیازِ شدید مالی،
به خودش اجازه نمیده که به پول دست بزنه !
دو مرتبه کارت بانکی پیدا می کنه و اونا رو به صاحبشون برمی گردونه ؛
امشب کوچه های شهر،دلشون برای پَرسه های حسین و نجواهای او تنگ شده
با قرائت فاتحه،روحش رو آسمونی کنیم . . .
- ۹۸/۰۱/۲۲