پروازِ غمبارِ "دو مادر" از شهر آرزوها
برای رسیـدن تـا بـه کبـریــــا ،
باید نـه کِبــــر داشت ، نه ریــــا ؛
دلم برای علی جمعه پورکاظمی می سوزه ،در یک اتّفاقِ غمبار
دو کبوترِ زندگیش رو از دست داد ؛
همسر و دخترش در حالی به آسمونِ ارادت پرواز کردن که هیچ یک از
همشهریان رو باورِ فراق نبود و بُهت همه رو فرا گرفته بود ؛
چندی قبل همسرش به یک بیماری لا علاج دچار شده بود و بعد از جوابِ پزشکان
به امامزاده عبدالله کارشک متوسل و دخیل شد که به حالتی معجزه وار شفا
پیدا کرد و همهٔ پزشکان رو به تعجّب واداشت .
ولی چرا باید بعد از این اتفاقِ معنوی در یک سانحه رانندگی دار فانی رو وداع بگه ؟
حتماً حکمت الهی داخلِ قصّه شده و تسلیم شدن در برابر حکمش یک امرِ مطلقه .
باید به خودمون بیایم،مرگ خیلی بیشتر از اون چیزی که بهش فکر می کنیم به ما
نزدیکه و سایه به سایهٔ ما در حرکته ؛
صدقات،خیرات،انفاق،اخلاق،احسان و اعمال رو هر روز باید بیشتر تقویت کنیم،
بخدا فردا خیلی دیر خواهد بود " همین امروز "
کمی زندگینامه مرحوم حاج آقای بهجت رو مطالعه کنیم،وای که چقدر شبِ اوّلِ قبر
سخت است و طاقت فرسا،آنگونه که حضرت رسول هم از آن اضطراب داشت .
خداوند با بلایای طبیعی،مرگ و بیماری همهٔ ما را آزمایش خواهد کرد،
با دعاهایمان آن را به تاخیر بیندازیم " الهی العفو "
. . . روی تصاویــر کلیکــــ کنینــــ . . .
- ۹۵/۰۳/۲۸