خورشید " روز " آورده است در را به رویش بازکن
صبح جمعۀ دیگه ای آغاز شده . . .
و شهر آرزوها
چشم انتظارِ زیارتت
زیارت خورشیدی که جان ببخشه و ذوب کنه
یخ های کسالت و اندوه رو
می دونم که ساده می آیی و پر شکوه و چه میدانی از غوغا و بلوا که بپا میکنی ؛
خضری دشت بیاض منتظره که شکوفه های مهربونی رو از دستان گرمت بچینه
به آرومی . . .
به به
چه بارون قشنگی
که هی می باره
آروم و شمرده شمرده ؛
باید با هم بودن رو از بارون بیاموزیم ؛
خدای من ،اوّلین قدم رو که بر جادّۀ صبحِ آرزوهام میذارم نام تو رو عاشقونه زمزمه می کنم
کوله بارِ تمنّای شهرم " خالی " و موج سخاوت تو جاری
رایحۀ خوشی ندبه فضای شهر رو پر کرده
عجب صبحِ دل انگیزی
صبحی که زیباترین شاهکارِ خلقته و
در نبضِ کودکانۀ اون،آهنگِ برکته که نواخته میشه . . .
پنجره های بارون خوردۀ شهر باز شده ؛ خضری دشت بیاض داره نفس می کشه ؛
و بغض های مرطوب ما چشم به ندبۀ این جمعه دوخته "
- ۹۶/۱۲/۰۴
با کاربردهای سشوار در خانه داری آشنا شوید
از بین بردن موهای زائد پشت لب با 4 روش طبیعی