درانتهای قصه،خضری چه باصفابود
حسن خسروی خضری (شهرآرزوها) | پنجشنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۶، ۰۷:۲۶ ب.ظ
بر قامت ترانه،شعری سروده بودند
شعری که بیت بد را،از آن زدوده بودند
در مصرع نخستش، خضری به چشم میخورد
چشم حسود دنیا، هر لحظه خشم می خورد
خضری شبیه مجنون، در بیت عاشقی بود
هرچندعشق لیلی ، تنها دقایقی بود
دربیت دیگرِ آن، خضری مثال لاله
سرخی به گونه هایش، اسرار یک سواله؟؟؟!!!!
خواندم ترانه اش را ،آهی به دل کشیدم
یک جمله از دل خود، بر روی گِل کشیدم
ای پادشاه خوبان، تا کی چنین حکایت
خضری که خون به سرشد، ازنامه عدالت
یک مصرعش چه زیبا، از قصه خدا بود
درانتهای قصه، خضری چه باصفابود
خواندم ترانه اش را ،تاب دلم چه پیچید
گویی که چشمک عشق،آمد برون ز تردید...
- ۹۶/۱۱/۰۵